ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی

ساخت وبلاگ
سخن بزرگان **** با احمق بحث نکن وبگذار در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند .با وقیح جدل مکن چون چیزی برای از دست دادن ندارد وروحت را تباه میکند از حسود دوری کن چون حتا اگر دنیارا هم به اوبدهی بازهم از تو بیزار  خواهد بود با کودک بحث نکن چون تورا با دانش خویش میسنجد.... ************* در طول زندگیم حسرت نخوردم مگر برای  زمانیکه حرف زدم   در حالیکه باید سکوت میکردم وسکوت کردم جایی که باید حرف میزدم ***** کلمات قصار سعی کنید چیزی را به دل نگیرید آنچه آدمها در باره شما میگویند باز تابی از خودشان است ***************** ذهن احمق مانند مردمک چشم میماند هر چقدر نور بیشتری به آن بتابد تنگتر میشود ************ به هر حال سه ره پیداست : "پلیدی" ، "پاکی" و "پوچی"این سه راهی است ، که پیش پای هر انسانی گشوده است ، و تو یککلمه نامفهومی ، و وجودی بی ماهیتی و هیچی ، که بر سر اینسه راه ایستاده ای ، تا ایستاده ای ، هیچی ، چون ایستاده ای ، هیچی .یکی را انتخاب می کنی ، براه میافتی ، و با انتخاب راه رفتنت ، خودترا انتخاب می کنی ، معنی می شوی ، ماهیت وجودیت معین میشود. چگونه بودنت شکل میگیرد و اینچنین است که آدمی که با تولد وجود یافته است ، با انتخاب ، ماهیت می یابد .( معلم شهید دکتر علی شریعتی ) نفهمی دردیست که فرد را نمیکشد اما اطرافیان را دق مرگ میکند ************ آدم هزار متر زیر خط فقر ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی...
ما را در سایت ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hassaniakbara بازدید : 225 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 17:50

****** تو بايد پخته شوي تغير در توست.(شمس تبريزي) شكستن تخم مرغ از بيرون پايان يك زندگي است در حاليكه شكستن آن از درون آغاز زندگي است . اگر خود را تغییر دهی، تغییر جهان را آغاز کرده ای؛با تغییر تو، بخشی از جهان تغییر کرده است. …إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (از قافلان تا قاف)متنی از کتاب " (نامه های عین القضات ") هر چه مینویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آن‌چه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن‌ش بهتر است از نانبشتن‌ش.ای دوست نه هر چه درست و صواب بود، روا بود که بگویند ... و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحل‌ش بدید نبود، و چیزها نویسم بی‌خود که چون واخود آیم بر آن پریشان باشم و رنجور.ای دوست می‌ترسم- و جای ترس است از مکر سرنوشت....حقا، و به حرمت دوستی، که نمی‌دانم که این که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم یا راه شقاوت؟و حقا، که نمی دانم که این که نبشتم طاعت است یا معصیت؟کاشکی، یک‌بارگی، نادانی شدمی تا از خود خلاصی یافتمی!چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن بغایت!و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم، هم رنجور شوم؛ چون احوال عاشقان نویسم نشاید؛ چون احوال عاقلان نویسم، هم،نشاید؛و هر چه نویسم هم نشاید؛و اگر هیچ ننویسم هم نشاید؛و اگر گویم نشاید؛و اگر خاموش گردم هم نشاید؛ و اگر این واگویم نشاید و اگر وا ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی...
ما را در سایت ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hassaniakbara بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 17:50